حسن قنبری در یادداشتی به بررسی فیلم موفق این روزهای سینمای جهان «جاذبه» پرداخته است :
جاذبه یک درام کاملا علمی و بدون تخیل است ، علمی به معنای آنکه تمام قواعد علوم فضایی و فیزیک و زمین شناسی در آن جز به جز روایت می شوند ، از لایه های سرد هوا که اتمام سوخت « سایوز » آنرا به خوبی نشان می دهد تا نزدیک به جو زمین و لایه ترموسفر با حداکثر دما و همچنین نبود جاذبه و معلق ماندن افراد در فضا که بی نظیر و دقیق به تصویر کشیده می شود و حتی فراتر از انسان ها در تسمه ها و لوازم دیگر تا اشک و قطرات خون و ... این ویژگی ها رعایت می شوند و البته درام فوق العاده ای که زیبا و دلنشین روایت می شود که گاه شاد و سرخوش و گاه غم انگیز و ترسناک است
« آلفونسو کوآرون » بدون شک دستاورد های جدیدی از کارگردانی و موشن کپچر را به معرض نمایش قرار داده است ، ساخت این چنین آثاری که لوکیشن آنها فقط یک فضای کوچک و تکراری «یک سالن یا سوله و انباری» است برای همه عوامل ، کاری بس دشوار به حساب می آید و از همه مشکل تر برای کارگردان و بازیگران اثر است ، کارگردان اثر باید میزانسن هایش را دقیق و منظم بچیند ، از مکان قرار گرفتن بازیگران و تنظیم آنها با آنچه که قرار است در جلوه های ویژه تولید و افزوده شوند تا صحنه هایی که آنها را باید با تخیلش بیافریند و تلفیق انها با یکدیگر ؛ که البته آلفونسو کوآرون از عهده این امر با موفقیت در « جاذبه » بر آمده است او با چیدمان دقیق ابزار هایش از اندک بازیگرانش گرفته تا دوربین هایش و ... همراه با دکوپاژ ها و البته قطع های به موقع او و به مدد تدوین عالی و مناسب اثرش در این امر موفق بوده است ، در جاذبه همه چیز حس و حال معلق ماندن میان فضا را دارد و قانون جاذبه بی تاثیر است آنقدر که اتفاقات بعضا خشن و اکشن در فیلم های پر زرق و برق هالیوودی یکباره به سرعت انجام می شوند در جاذبه آرام و تکه تکه و معلق وار میان فضا صورت می پذیرد که مخاطبش را دائم آماده یک استرس جدید و معلق ماندن نگاه میدارد در حالیکه نتیجه همانیست که روی زمین هم مشاهده می شود و مسئله اصلی زمان است که در جاذبه هیچ معنایی ندارد
برخورد اجرام آسمانی که سرعتشان صدها برابر یک تصادف روی زمین است با ایستگاه های فضایی و تخریب انها به نحوی عالی پردازش شده اند که مخاطب به خوبی متوجه حس و حال فضا و نبود جاذبه می شود ، البته می توان در برخی لحظات به صحنه هایی چون برخورد دکتر رایان با ایستگاه فضایی و باز کردن درب های آنها و صحنه فوق العاده بازگشت متیو کوالسکی در خیال رایان نیز اشاره کرد که با سرعت بسیاری به تصویر کشیده می شوند و یک نوع تعلیق در مخاطب ایجاد می کنند تا ریتم فیلم خسته کننده نباشد و از یک نظم عالی سینوسی برخوردار باشد
شاید یکی از برترین جلوه های ویژه سالیان اخیر سینما در جاذبه به نمایش در آمده است ، از نمای درشت کره زمین که بک گراند همیشگی تصویر است تا هجوم اجرام آسمانی و قطعات تخریب شده سرگردان در فضا ، نحوه حرکت تسمه اتصال ، درون فضا پیما ها و انفجار هایی که رخ می دهد همگی بر هیجان متفاوت جاذبه می افزایند
اصلی ترین و قابل توجه ترین بخش فیلم سینمایی جاذبه بازی تک نفره « ساندرا بولاک » در نقش یک فضانورد تنها و جامانده در فضا است که با مشکلات متعددی از طوفان فضایی تا تخریب سفینه اش و مفقود شدن افسر مافوقش مواجه می شود ، همانطور که در ابتدای مطلب نیز اشاره شد بازی در این چنین نقش هایی که فرد هیچ گونه لوکیشن ملموسی را حس نمی کند و باید همه چیز را از احساسش تا اتفاقات پیرامونش را شبیه سازی کند کار بسیار دشواریست البته این را هم نباید فراموش کرد که تکنولوژی پیشرفته امروزی در سینما کار را کمی آسان تر می کند حداقل می توان گفت در جاذبه با نمایش قطرات اشک و عرق تا بخار تنفس کمی از سختی کار را از دوش ساندرا بولاک در بیان احساساتش برداشته است ولی باز هم این بازی بی نقص ساندرا بولاک است که ترس و دلهره و هیجان و غم و شادی و تنهایی اش را به مخاطب تلقین می کند و او را وادار به همزاد پنداری با موقعیت کنونی کاراکترش می کند
جاذبه همراه با موسیقی فوق العاده و مجذوب کننده ای در تمام لحظاتش روایت می شود موسیقی که همان حس معلق ماندن در نیستی جاذبه را در فضا و همان ترس های ناگهانی و آرام فضایی را در پس تعلیق های کارگردان و تدوین گر اثر در مخاطب ایجاد می کند و حسی حماسی را در مخاطبش تلقین و تهییج می کند ، بدون شک نت های رابرت پیرس همه را مجذوب جاذبه می کند
جاذبه برخلاف اغلب تصور هایی که از چنین آثاری می رود روایت یک قتل ، 200 سال بعد انسان ها و روح و ... را در فضا ندارد و همان طور که گفته شد اتفاقی پرهیز ناپذیر را در یک تم واقعی یعنی حضور در فضا آن هم با تمام ویژگی های واقعی و باور پذیرش چون نبود جاذبه ، اجرام اسمانی سرگردان و ... را روایت می کند و فیلمنامه ای به دور از اغراق و اضافه نویسی و دیالوگ های زیاده و خسته کننده دارد ، ریتم داستان تا انتها منظم و دقیق رعایت می شود تا مخاطبش را در مواجهه با چنین موضوع شاید کسل کننده ای پس نزند و قصه ای کوتاه در قالب واقعیت برای مخاطب می افریند
در انتها بدون شک جاذبه جز بهترین اثار ساخته شده آلفونسو کوآرون و همینطور هالیوود است که شاید کمترین جهت گیری سیاسی و مرزی را داراست و مخاطب خود را روی صندلی های سینما میخ کوب کرده است ، اثری که همه چیزش بیشتر در اختیار هنر سینما و قصه گویی است تا جنگ و احقاق حقوق و بر اراده پیروز آدمی در تمامی اتفاقات و مشکلات حتی تنها ماندن در فضای بدون جاذبه که امکان گذاشتن پا روی زمین را هم ندارد تاکید دارد