"ضد گلوله" به نویسندگی و کارگردانی مصطفی کیائی نمونه ای نسبتا موفق از سینمای جنگی است که با بهره گیری از مولفه های کمدی توانست در جشنواره فیلم فجر امسال نظر مثبت اکثر کارشناسان و منتقدین سینمایی را نسبت به خود جلب کند.فیلمی که علی رغم تمام کاستی ها و ضعف های تکنیکی و ساختاری موجود در فیلمنامه توانست نظر داوران جشنواره را نیز به خود جلب کند تا جایزه ی بهترین فیلمنامه را به این فیلم بدهند.

فیلم داستان زندگی مردیست که در سال های آخر جنگ تحمیلی و در اوج دوران جنگ، مشغول توزیع و پخش نوارهای غیر مجاز خوانندگان لس آنجلسی در تهران می باشد و در اثر یک اتفاق در می‌یابد که توموری در سر دارد و تا دو ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند و به انگیزه شهید شدن راهی جبهه می‌شود و از اینجاست که خط کلی داستانی فیلم شکل می گیرد.

در نگاه اول فیلمنامه این فیلم شباهت هایی با فیلمنامه "لیلی با من است" و شاید تا حدی "اخراجی ها 1" دارد.با این تفاوت که در "لیلی با من است" شخصیت اول فیلم با بازی پرویز پرستویی نمی خواهد که به خط مقدم برود و بر اساس حوادث و اتفاقاتی ناخواسته وارد خط مقدم می شود اما اینجا شخصیت اصلی فیلم که مهدی هاشمی عهده دار ایفای این نقش است، تمام تلاش خود را می کند که خود را به خط مقدم جبهه برساند و شهید شود، اما از قضا هیچ تیری به او برخورد نمیکند و آسیبی نمی بیند.اما مهم ترین تفاوت این فیلم با آثار مشابه آن در این است که در انتهای این فیلم می بینیم که شخصیت اصلی فیلم بر خلاف فیلم "اخراجی ها 1" که مجید سوزوکی بعد از ایجاد تحول شهید شد و یا در "لیلی با من است" که پرویز پرستویی بعد از مجروح شدن و بازگشت از جبهه به انسان دیگری تبدیل شده بود، در اینجا شخصیت اول فیلم یعنی سلیم دچار هیچ گونه تغییر و دگرگونی و تحولی نمی شود و مثل سابق به همان شغل قبلی خود ادامه می دهد و از دوستان شهیدش فقط یک قاب عکس بر روی دیوار باقی می ماند.

فیلمنامه فیلم دارای نکات مثبت و برجسته ای می باشد که موجب شده است فیلم در بعضی از سکانس ها به خوبی مخاطب را با خود همراه کند و مخاطب با شخصیت های فیلم همزاد پنداری کند.از آنجا که اتفاقات فیلم در اواخر دوران جنگ می گذرد فضاسازی صورت گرفته بسیار خوب می باشد و توانسته است فضای شهر و خانواده و همسایه های سلیم(مهدی هاشمی) را در سال 67، خیلی واقعی و ملموس و صمیمی به تصویر بکشد.

دیالوگ های فیلم کوتاه و موجز است و در عین حال مایه های کمیک زیاد و خوبی دارد و به دور از شوخی های جنسی و مبتذل رایج در فیلم های لوده ی امروزی که شخصیت ها حالت لمپنیزم می گیرند، در اینجا شخصیت ها از افتادن در ورطه لودگی در امانند و همچنین دیالوگ ها نسبت به فیلم قبلی همین کارگردان که بسیار بد و سخیف و با دیالوگ های بسیار مبتذل همراه بود بسیار بهتر نوشته شده اند.طنز موقعیت در فیلم زیاد دیده می شود و طنزهای کلامی فیلم نیز بسیار به جا هستند.

صحنه های جنگی فیلم به دور از شعار زدگی و شلوغی زیاد بسیار خوب و باورپذیر از کار درآمده است.جلوه های ویژه نیز به موقع و به اندازه در خدمت فیلم است و باعث شده است تا صحنه های مربوط به عملیات ها که با انفجار بسیار تانک ها و همچنین  بمب اندازی هواپیماهای جنگی همراه است در حد یک فیلم مطلوب جنگی باشد.

یکی از ویژگی های خوب فیلمنامه گنجاندن شخصیت مکمل پرویز با بازی مسعود کرامتی در کنار شخصیت اول فیلم یعنی سلیم می باشد.مسعود کرامتی که نقش یک رزمنده موجی را ایفا می کند، با بازی خوب و روان خود توانسته است یک شخصیت دوست داشتنی را خلق کند که با بازی باورپذیر خود هر جا که فیلم در خطر افت داستانی قرار می گیرد به کمک فیلم می آید و با کارهای خود باعث می شود که موقعیت های طنز خوبی شکل بگیرد و حوصله مخاطب نیز سر نرود.

مهم ترین نکته ای که باید در مورد فیلم مد نظر قرار داد این است که تمام فیلم از دیدگاه مهدی هاشمی روایت می شود و تمامی دیگر شخصیت های فیلم از دید او نشان داده می شوند.توجه به این نکته از آنجا مهم است که بسیاری از صحنه ها و سکانس های فیلم را اگر بخواهیم از دیدگاه یک سوم شخص ببینیم شاید بسیاری از اتفاقات خیلی بی منطق به نظر بیاید.اما از دیدگاه سلیم که فردی به دور از جنگ و روحیات و اخلاقیات سایر رزمندگان می باشد و با هدفی متمایز از سایر رزمندگان به جبهه آمده است بسیاری از اتفاقات فیلم به راحتی قابل پذیرش و توجیه پذیر هستند.

در برخی از سکانس های فیلم شاهد این هستیم که علی رغم اینکه با فضاسازی و پرداخت خوب صورت گرفته آن سکانس کامل شده است و حس لازم را به مخاطب منتقل می کند، متاسفانه دیالوگ ها و شوخی هایی گنجانده شده که فیلم را از فضای اصلی آن و فضای جنگ خارج می کند.مانند صحنه ی شهادت پرویز که اصلا نیازی به گفتن آن تکه کلام معروفش در آخرین لحظه ی قبل از شهادت نمی باشد.

در "ضد گلوله" در واقع سلیم نماد لایه ای از مردمان این کشور بود که انقلاب اسلامی آنها را متاثر نساخته و حتی حضور در جبهه نیز موجب تحول یا حتی تغییری کوچک در نگرش ها و سبک زندگی آنها نمی شود.متاسفانه این فیلم مبتلا به همان مرضی است که بسیاری از فیلم های متداول امروز سینمای ایران دچار آن هستند و آن همان آفت روشنفکر زدگی و گرفتن ژست و پرستیژ  بی معنا و بی مفهوم روشنفکری است که در اینجا شاید به گفته ی خود کارگردان سعی شده است تا هاله مقدس را از دور چهره برخی شخصیت ها بردارد که در پایان فیلم به صورت تحول ناپذیری و تاثیر نگرفتن کاراکتر اصلی از فضای جبهه در فیلم ظهور کرده است.اگر در اخراجی ها شاهد انسان هایی لمپن و به دور از فضای جبهه و جنگ بودیم اما در آخر دیدیم که گفتمان اصلی جنگ که همان مدرسه انسان سازی است کار خود را می کند و ارزش های جبهه و رزمندگانش بر ارزش های لمپنیزم غلبه می کند و باعث ایجاد تحول در آنها می شود.

یکی از پیام های اصلی فیلم و دغدغه های نویسنده اش گفتن این حرف بوده است که عمر دست خداست و تا نیت خالص وجود نداشته باشد و اراده خود فرد بر تغییر و تحول نباشد هیچ اصلاح و تغییری در زندگی انسان به وجود نمی آید و در واقع نیت ناخالص سلیم باعث می شود که تا انتهای جنگ ضد گلوله باقی بماند و لیاقت شهادت را نداشته باشد.اما مشکل اصلی فیلم اینجاست که همان قاعده ای که می گوید که اگر تقدیر الهی نباشد کسی شهید نمی شود، همان قاعده هم می گوید که اگر کسی در موقیعت جنگ قرار گیرد و خودش را در معرض این فضا قرار دهد، باید یک حداقل اثر وضعی در او نمایان باشد و تغییر روحی را در او شاهد باشیم.کسی که کاملا دور از فضای جنگ و جبهه است، وقتی در شرایط جنگ قرار می گیرد، حالا نه لزوما دفاع مقدس بلکه هر جنگی، وقتی مرگ را از نزدیک درک می کند، روال منطقی قصه این است که کاراکتر به تحول برسد.زیرا مرگ را از نزدیک دیده است.اما در فیلم و در سکانس پایانی که نشان دهنده ی زندگی بعد از جنگ سلیم هستیم می بینیم که فقط چند قاب عکس از دوستان شهیدش بر روی دیوار محل کارش نصب نموده است و باز هم همان شغل فروش نوار و سی دی های غیر مجاز که قبل از رفتن به جبهه به آن مشغول بوده است را ادامه می دهد که این نشانگر این است که فیلم از لحاظ تکنیکی دچار مشکل و ضعفی بزرگ می باشد.

البته ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که انتخاب یک شخصیت میانسال که دیگر شخصیت او به طور کامل شکل گرفته است، به عنوان شخصیت اصلی و راوی اصلی فیلم از فضای جبهه، شاید تمهیدی از سوی نویسنده و بهانه ای برای پایان متفاوت داستان، یعنی تاثیر عمیق نگرفتن سلیم از جبهه و شهادت هم رزمانش باشد.

به نظر نگارنده مشکل اصلی هم به آنجا برمیگردد که سازندگان فیلم تصور صحیحی از مفهوم شهادت ندارند و تصویری که در این فیلم از شهادت ارائه می دهند تنها در جهت حس دلسوزی برای شهدای وطن است.در واقع سازندگان به دلیل نوع دیدشان نسبت به انقلاب و جنگ، حوادث پیرامونی جامعه و انقلاب را در حد حادثه نگاه می دارند و نه جریان عمیق فرهنگی-اجتماعی که توانایی تاثیرگذاری داشته باشد.

از دیگر اشکالات و ضعف های فیلم می توان به ریتم تند فیلم اشاره نمود که باعث شده است برخی از سکانس های مهم و تاثیرگذار و گره گشای فیلم نامه به خوبی به پختگی خود نرسند.مانند سکانسی که پرویز با پیاده کردن سلیم از آمبولانس قصد دارد تا کار او را با جا گذاشتن وی تلافی کند که در این سکانس مهم ترین حرف های این دو شخصیت و هدفشان از آمدن به جبهه و شهید شدن بیان می شود که به دلیل ریتم تند این سکانس ابتر مانده است.

یکی از نقد هایی که به حق به اکثر فیلم های سینمای ایران وارد است و برخی از منتقدین نیز آن را در مورد این فیلم نیز مطرح نموده اند، ساده لوح نشان دادن اکثریت شخصیت های مذهبی و رزمندگان در جنگ است.صلوات فرستادن های بی موقع و پیاپی، ساده لوحی شخصیت های مذهبی و رزمندگان در باور کردن نیت شهادت طلبانه کاراکتر اول و همچنین حسرت بیخود و احمقانه پیرمردی که مهدی هاشمی را به بیمارستان می برد همگی القای ساده لوح بودن گروه زیادی از رزمندگان در جنگ را می کند که به نظر نگارنده شاید این طیف از منتقدین جنبه طنز بودن و کمیک این فیلم را نادیده گرفته اند و با یک دید جدی و به دور از شوخی پردازی به این فیلم نگاه کرده اند.در صورتیکه با یک نگاه منصفانه و از دید کمیک و طنز نمیتوان اینها را به عنوان اشکالات بزرگی مطرح نمود و شاید با کمی دقت بیشتر نویسنده و کارگردان بر سر این جزئیات این اشکالات ریز نیز به وجود نمی آمد.

از دیگر اشکالات این فیلم که باعث شده است برخی مخاطبین نسبت به منطق روایی داستان اشکالاتی را وارد کنند، این است که فیلم فاقد فقدان نظام نظامی می باشد.رزمندگان بعد از یک هفته آموزش دیدن به خط مقدم اعزام می شوند که این در مخاطب القای بی برنامگی و آشفتگی در جبهه خودی و نظم و قدرت در جبهه دشمن را می کند.همچنین شاهد فرمانده ای بی خیال اطراف هستیم که بدون ذره ای خلاقیت دائما منتظر دستور از بالاست.اکثر رزمندگان خیلی مفت و  به صورت اتفاقی و غافلگیرانه کشته می شوند.روحانی فیلم نیز شخصیتی فاقد ویژگی هایی در خور یک روحانی تاثیرگذار و مناسب برای فضای جنگ و جبهه می باشد که نه وعظی و نه گفتگویی از او نمی شنویم.واکنش رزمنده ها نسبت به اعلام خبر پذیرش قطعنامه 598 نیز بیشتر شبیه به عکس العمل نسبت به برد و باخت در یک مسابقه می باشد.

به هر حال با ساخته شدن فیلم "ضد گلوله"، پس از این نیز باید منتظر بود تا فیلم هایی از این قبیل که با فضای طنز و با مولفه های کمیک به سراغ موضوع جنگ تحمیلی و دفاع مقدس می آیند، ساخته شوند و انتظار می رود که با تحقیقات بیشتر در مورد جنگ و همچنین رزمندگان و شهدا و دقت بیشتر سازندگان و فیلم نامه نویسان در مورد جزئیات، بتوان شاهد آثار دیدنی و به یادماندنی تری در عرصه سینما بود.