محمد رضا محقق در یادداشتی به بررسی فیلم سینمایی گناهکاران ساخته فرامرز قریبیان پرداخت ::::: 

یکی از ارزشهای فرامتنی فیلم اخیر فرامرز قریبیان یعنی «گناهکاران» این است که با رونمایی از این اثر سینمایی، پس از سالها، با یک فیلم ایرانی در ژانر «پلیسی- معمایی» روبروییم؛ اینکه چنین فیلمی در این گونه مهجور و مغفول مانده در سینمای ایران تولید می شود، خودبخود جلب توجه کننده است و امیدآفرین تا سینمای ایران از شرِّ این فیلمهای آپارتمانی تکراری مهمل خسته کننده قدری راحت شود و نفسی تازه کند و رنگ و رویی دیگر بگیرد.

این امیدآفرینی در تولید فیلمی مثل «گناهکاران» وقتی جدی تر می شود که ببینیم فیلم علاوه بر این گونه و مضمون، دارای ویژگی هایی در ساخت و ساختار هم هست که به استاندادرهای سینمایی نزدیکتر می شود و نیز اینکه ویژگی های متنی و رویکردهای آسیب شناسانه اجتماعی هم بر آن بار می شود، تا حدودی به درستی و با اجرایی قابل قبول و تحمل.

«گناهکاران» حکایت دختری است که در زندگی خود با آدم های مختلفی برخورد می کند و هر یک از این آدم ها برداشت خاص خود را نسبت به او دارند.

داستان مرجان فرازمند که به طور مشکوکی به قتل می رسد و این قتل باعث باز شدن پای افراد مختلفی به این پرونده می شود.

در فیلم «گناهکاران» پس از مدتها شاهد یک اثری جنایی- پلیسی هستیم که با بستری از روایتی زنانه-خیانت آمیز به درامی گرم و نرم برای یک سینماورزی اکشن می رسد.

درامی که سعی می کند استفاده ای نسبتا استاندارد از مولفه های سینمای معمایی و پلیسی داشته باشد.

تم خیانت، ابهام، فانتزی روابط، در کنار خیانت چه در هیئت کاراگاه جوان و چه در قامت سایر آدمهای داستان، همان چیزی است که در گناهکاران به منصه ظهور و بروز رسیده است.

گناهکاران به لحاظ ساخت و ساختار سینمایی، فیلمن سرپایی است؛ قابل دفاع و روایتگر؛ بی ادا و اطوار و وفادار به ژانر.

آنهم ژانری که سالها بود در سینمای ایران به فراموشی و محاق غفلت رفته بود؛ درست یکی از پرطرفدارترین و اصیل ترین گونه های سینمایی از بدو خلقت این هنر تا به امروز: ژانر معمایی- پلیسی.

اکشنی که هنوز بسیاری از مخاطبان اصلی و بلالقوه سینما را به سالنهای نمایش فیلم می کشاند.

اینکه چرا چنین ژانری در سینمای ایران به فراموشی سپرده شده حکایت مفصلی است که از روند غیرطبیعی رشد و نمو این سینما گرفته تا سیاستگزاری های مدیران تا رویکرد جشنواره ها و تا عوض شدن خلقیات تماشاگر ایرانی و مخارج چنین فیلمهایی و... هزار و یک چیز دیگر در آن مدخلیت دارد.

با این حال، تولید و اکران موفق چنین فیلمی جای توجه و بلکه خوشحالی دارد.

فیلم سرپاست. در تمام طول اثر، ریتم تقریبا از حال نمی افتد و روایت، گرم و چابک ادامه دارد.

بازی ها روان و نقاط عطف و گره ها و گره گشایی ها خاصه با توجه به نوع تم و مضمون فیلم در کنار بافت معمایی اش و نیز ابهام های دیگری که داستان و آدمها به آن می افزایند، خوب جلو می رود.

با این حال، بعضا سکت آهنگ روایت، در برخی مواقع، خاصه برای مخاطب جدی و حرفه ای، حس شدنی است اما ذوق کشنده هم نیست و به هر حال قابل تحمل است.

سکتی که خاصه در مواقعی که ریتم کمرنگ و کنترل شده فانتزی در داخل تلخی و تاریکی آدمها و داستان به خلجان می رسد و دوربرگردانی از حس را در مخاطب برمی انگیزد.

همه اینها در کنار ممیزی های بجا و نابجا و آن سکانسهای خارجیِ خارج- «خارج» اول به معنای بیرون از محیط بسته و «خارج» دوم به معنای خارج از کشور- که چندان ورزندیده و خوب از آب درنیامده می شود فیلم آخر جناب فرامرز قریبیان که در مقایسه با یک اثر کاملا استاندارد ژانر سخت و صعب و عمیق و اصیل معمایی- پلیسی نمره بالایی نمی گیرد و اما در نسبت با سایر محصولات وطنی این روزها و این سالها، انصافا یک سروگردن بالاتر است.

قصه آدمهای داستان؛ شبح هایی از تیپ های متنوع در بستری که حضور یک زن پدید می آورد و در نوع مواجهه آنها با او، شکل می گیرد.

زن، مبتلا به برداشتهای مختلف آدمهای اطرافش است و  در این میان، گرفتار درد دوران و رنج آزمایش و ابتلا و ایمان- یا همان لاایمانی-.

«لاایمانی» می گویم و فریب و خیانت و سوءاستفاده و دروغ و نیرنگ و تلخی و تاریکی را مردا می کنم که سکة رایج این روزهاست، کمابیش.

زن، قربانی هوس است؛ قربانی حسرت؛ حسادت؛ خیانت؛ دنائت؛ ثروت و بالاخره زورآزمایی دیگران در چپاول دیگران.

و در این میانه، آنچه رو می نماید و پایان نمی پذیرد همین دور باطل و تسلسل دوار و بی پایان آدمهاست در چنبره دنیا و مافیها!

حکایت، حکایت برداشتها و قرائتها و فهمها و پلورالیسم و دیدگاه و منظر و مرعی است یا قصة اباحه و دروغ و دونگی که این زندگی مدرن- مدرن؟!- را تا خرخره در خود فروبرده.

یا به عبارت دیگر؛ حرف اصلی فیلم چیست؟

گاوچرانی زن؟ یا سورچرانی مردها؟

هر یک چرا و چگونه؟

اما نکته ای دیگر هم هست که جای تأمل دارد و آن اینکه آیا فیلم «گناهکاران» اساسا به دنبال انتقال یا تشریح یک «حرف اصلی» هست یا از اصل چنین غرضی ندارد؟

پاسخ شاید گزینه دوم باشد؛ وگرنه نه لحن گاه به فانتزی می زد و نه بازیگر نقش فرعی- اصلی؟- کمدی انتخاب می شد. (این نکته بماند برای اهالی حرفه ای و اهل ریزبینی سینما تا به آن فکر کنند یا نکنند!)

به خانواده و پدر و دختر. به کار و منشی و مدیر. به جوان و دختر و پسر، به عشق و شور و شعور و حسادت و درد، به خیابان و چهره و حضور و به هزار و یک چیز دیگر در این هیاهوی کرکنندة این ابر شهرهای بی سامان در خودنمکایی و غوغا، گوش فلک را کر کرده اند.

فیلم، در این حیطه ها نه اهل شعار است و نه اهل نسخه؛ تنها «نقب» می زند و می گذرد و یا می گریزد که در هر دو صورت نتیجه یکی است و چاره یکی.

اینکه تنها به «طرح» مسئله می رسد و از آن فراتر نمی رود و نباید هم و نشاید که بخواهد یا...؟!

«گناهکاران» حکایت دختری است که در زندگی خود با آدم های مختلفی برخورد می کند و هر یک از این آدم ها برداشت خاص خود را نسبت به او دارند.

آدمها مختلفند اما رویکردهایشان مشابه و نزدیک. چه در صورت و چه در سیرت.

مثلا شاید خیلی فرقی نباشد میان آن کارآگاه جوان و آن رستوران نشین مزلف و چرب زبان. هر دو فریبنده اند و تخس. نه؟!

داستان مرجان فرازمند که به طور مشکوکی به قتل می رسد و این قتل باعث باز شدن پای افراد مختلفی به این پرونده می شود.

و این پا و پرونده، بیش از آن «باز» شود «بسته» می ماند و قببل از اینکه به «نتیجه» رسد، «رها» می شود!

رها در رهایی آن کارآگاه خناس و گرفتار در بند آن پلیس باوجدان!

و بالاخره اینکه این فیلم همانطور که در ابتدا هم یادآور شدیم از آن قسم آثاری است که حضور و ظهورشان به مذاق از دست رفته و گونة مهجور و مغفول مانده «معمایی- پلیسی» در هنر هفتم ما جانی دوباره و خونی تازه می بخشد و این دستاورد کمی نیست!