آقای کیمیایی شهری ایده ال را برای خود می سازد که این شهر یک جاهایی خیلی شلوغ می شود جاهایی هم یک نفر در آن دیده می شود. اما آیا کسی نمی پرسد این یک نفر کجا می رود؟ برای مثال در سکانس تصادف فیلم که پس از آن خیابان شلوغ شد می بینیم که یک خانمی از ماشین بیرون آمدند و راه افتادند و کسی چیزی از اصل ماجرا جز یک سیگار فروش سوالی نپرسید. آیا واقعا جامعه و شهر ما اینقدر بی معرفت است؟

 

کیمیایی همچنان خودش و یک تفکر را تکرار می کند. اکنون این فیلم شبیه هیچ جای جامعه ما نیست. شاید زمان قیصر برای ما جوانان نقشی که قیصر بازی می کرد یک سمبل بود اما در حال حاضر آدم های متروپل سمبل نیستند و من فکر می کنم که کیمیایی و من و دیگران باید با جوان ها بیشتر کار کنیم تا جامعه را بشناسیم و جامعه را ببینیم. صرفا بخاطر اینکه من با یک سری شاگرد کار می کنم دلیل این نیست که جامعه را شناخته ام. دلیل این است که این جوانان مبهوت من و کیمیایی شده اند.

 

شروع قصه خیلی خوب بود و به شدت آغاز زیبایی داشت اما در ادامه مجددا به تکرار همان بازی های سال های پیش پرداخت و همینطور کندی ریتم فیلم در تمام سکانس ها دیده می شد و درواقع کل داستان این فیلم، قصه ای است که می شود آن را در عرض یک ربع تعریف کرد ولی کیمیایی این کار را حدود یک ساعت و نیم طول دادند. پیش از این نیز اینگونه بازی ها را در فیلم های قبلی ایشان و همچنین برخی کارگردانان دیگر نیز زیاد دیده بودیم و تنها نکته ای که من در این فیلم از آن لذت بردم کار فیلمبرداری علیرضا زرین دست بود

 

من از بازیگران فیلم تعجب می کنم. آقایان و خانم هایی که خیلی هم مدعی هستند، چرا هنگام خواندن فیلمنامه نمی پرسند که این جمله ها برای شخصیتی که من آن را بازی می کنم نیستند و نمی دانم این خانمی که در آخر داستان می خواهد بچه اش را برای دستبوسی بفرستد از ترس چه چیزی هست و همچنین مشخص نیست که این فیلم مربوط به چه تاریخی است و آیا این چنین چیزهایی هنوز هم هستند یا نه؟

 

در واقع قصه این فیلم را می توان در یک ربع جمع کرد و به نظر من قصه ای وجود ندارد. برای من سوال است که چرا آن دو نفر در آن سینما مشغول بازی بیلیارد هستند و چرا فوری تحت تاثیر آن خانم قرار می گیرند و در ادامه با چه معیاری می گویند این خانم ، خانم خوبی هستند در صورتیکه هیچ اطلاعی از گذشته این زن ندارند.این اولین باری بود که آقای کیمیایی فیلمشان زن محور بود و آیا این زن کتک خورده و بیچاره در فیلم محور بود ؟ به نظر من زن در فیلم بیضایی محور است که ما در فیلم های باشو غریبه کوچک و مسافران نمونه آن را می بینیم. در واقع در متروپل از شخصیت زن فقط نماها و کلوزآپ های بیشتری می بینیم

 

من فکر می کنم باید کار را به جوان تر ها سپرد. من تاثیر خوب جوان ترها را در کار تئاتر می بینم. در واقع جوان تر ها بهتر کار می کنند. در حالیکه بزرگ تر ها فقط خودشان را تکرار می کنند. در مورد این فیلم آقای کیمیایی هم همینطور است.  من بعد از انقلاب جز فیلم دندان مار از آقای کیمیایی کار جدیدی ندیده ام.

 

دیگر امیدی به این نسل نیست. باید از این کارگردان های جوان حمایت کرد تا از  بین این جوان ها کارگردان هایی را معرفی کرد تا بتوانند فیلم های خوبی را بسازند. مثلا همان جوانی که سال گذشته از بوشهر تنهای تنهای تنها را کار کرد ، آقایی که دربند را ساختند یا بهروز شعیبی که دهلیز را داشت. اما آقایان نسل گذشته ما و آقای کیمیایی همچنان دارند آلبوم های قدیمی خودشان را ورق می زنند و خودشان را تکرار می کنند