«عشق» قصة رنجور و سخت اما شیرین یک زوج سالخورده که سابقا استاد موسیقی بوده اند و از دیدن گذشته و زندگی خود لذت می برند. اما سکته ای که باعث از کار افتادن دست یکی از آنها و پیامد آن، جنون می شود، باعث می شود...
فیلم سینمایی «عشق» یازدهمین ساخته کارگردان اتریشی تبار میشاییل هانکه است. میشاییل هانکه 71 ساله در کارنامه‌اش فیلم‌های درخشانی دارد. فیلم سینمایی عشق که از حضور داریوش خنجی فیلمبردار ایرانی در مقام مدیریت فیلمبرداری خود سود می برد در هشتاد و پنجمین دوره جایزه اسکار موفق به کسب اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، بهترین فیلم سال و بهترین بازیگر نقش اول زن برای امانوئله ریوا شده است. این فیلم همچنین جایزه نخل طلای فستیوال کن به عنوان بهترین فیلم و جایزه بهترین فیلم خارجی سال 2012 گلدن گلوب را نیز کسب کرده است.

«عشق» فیلم سختی است. سخت و شگفت و تکان دهنده.

فیلمی درباره عشق و در مدار صبر و شکیب.

فیلمی ستایش برانگیز درباره انسان و آنچه برای انسان تا واپسین دم و تا آخرین لحظه باقی می ماند.

اوج استادانه کاری میشائیل هانکه در پرداختی عمیقا سینمایی به قصه ای شدیدا عاطفی که استعدادش را داشت تبدیل به اثری بی حال و در گرو بازی های دفرمه پیرانه سری شود اما «عشق» به این سرنوشت دچار نشده و همه چیزش را بر همان مدار عاشقانه ساختن و عاشقانه سوختن امتداد داده و به فرجامی نیک رسیده.

عشق در بستر یک روایت ساده و بی آلایش، یکی از مهم ترین و شریف ترین و پیچیده ترین مفاهیم هستی شناسانه زندگی بشر را به تصویر کشانده.

اینکه چه چیزی برای ما باقی خواهد ماند؟ اینکه چظور می شود به عشق نزدیک شد و سالها در دریای آن غوطه خورد؟

اینکه چطور می شود گرد پیری را بر سر و روی عاشقان دید و ندید و در امتداد یک زندگی طولانی به لمحه ها و بارقه های یک عاشقانظ آرام اما سخت و تکان دهنده وفادار ماند و مرهون و از گرمای حقیقت آن به شوق آمد و زنده ماند و گرم شد.

حق «عشق» چه در روایت سینمایی، چه در جشنواره های جهانی، چه در استقبال مخاطبان و چه در نگاه مخاطبان ادا شد و این... حق عشق بود.

باری؛ به قول منتقد برجسته جهانی آخرین فیلم میشائیل هانکه تمامی آنچه از او انتظار می رفت و چه بسا چیزی بیش از آن را برآورده می کند.

«عشق» یک درام تکان دهنده، هراس انگیز و مصالحه ناپذیر است که ترکیبی فوق العاده از صمیمیت و هوش و فراست کارگردان را به نمایش می گذارد. سؤالی که فیلم «عشق» مطرح می کند، به بیان شاعر بزرگ فیلیپ لارکین، این است که کدام میل و اراده در وجود ما تا انتهای عمرمان باقی می ماند و هر چه به پایان زندگی مان نزدیکتر می شویم، واژه ی اراده و میل با کدام معنا و مفهوم حقیقی سر و کار پیدا می کند. هانکه فیلم خود را با یک سکانس فلش فوروارد آغاز می کند که ذهن ما را تحت تأثیر قرار می دهد و درونمایه ی اصلی رو به مرگ و یادگاری وار و در حال انهدام آن را در خاطر ما جای نشین می کند، به طوری که واکنش های ذهن ما نسبت به هر آنچه پس از آن بر روی پرده می آید را در اختیار می گیرد.

عشق؛ فیلمی که از عشق می گوید و عجیب آنکه به قول خواجة شیراز «کز هر زبان که می شنوم نامکرر است»!